یار غائب
10 بهمن 1393 توسط گمگشتگان مجنون
نوشته اند دلم را برای خون جگری بدون گریه زمانه نمی شود سپری
نیازمند تکامل به گریه محتاج است درخت آب ندیده نمی دهد ثمری
دوفیض توشه راه سلوک عاشق است توسل سحری وعنایت سحری
به هردری که زدم باز پشت در ماندم بس است در زدن من ،بس است در به دری
بدون توچه بلاها که برسرم آمد چه حاجت به گفتن خودت باخبری
همیشه خیر قنوت تومی رسد به همه اگرچه نام مرا در نوافلت نبری
خودت برای ظهورت دعاکن وبرگرد دعای من به خودم هم نمی کند اثری….
اللهم عجل لولیک الفرج