چند لحظه با خالق...
11 شهریور 1393 توسط گمگشتگان مجنون
گفتم:خدایا از همه دلگیرم.
گفت:حتی من؟
گفتم:خدایا دلم را ربودند!
گفت:پیش از من؟
گفتم:خدایا چقدر دوری؟
گفت:تو یا من؟
گفتم:خدایا تنهاترینم!
گفت:پس من؟
گفتم:خدایا کمک خواستم.
گفت:از غیر من؟
گفتم:خدایا دوستت دارم.
گفت:بیش از من؟
گفتم:خدایا انقدر نگو من!
گفت:من توام، تو من
وجدان ، دادگاه سیاری است که
حتی در صحرای بی قانونی هم مارا
محاکمه صحرایی میکند .
پروردگارا:
ببخش مرا آنقدر که غصه روزیم را خوردم
غصه آخرتم را نخوردم .