مرکز تخصصی تفسیر الزهرا ارومیه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

بررسی مبانی تفسیری علامه طباطبایی(ره)

نشست علمی پژوهشی با موضوع بررسی مبانی تفسیری علامه طباطبایی(ره) با حضور استاد بزرگوار سرکارخانم دکتر راضیه شیرینی  به صورت مشترک بین مدارس علمیه الزهراء سلام الله علیهای ارومیه وشاهین دژ سطح 2و 3به صورت مجازی ودربستر سامانه سیما برگراز شد .

خانم شیرینی در ابتدا به توضیح معنای مبانی پرداخته وفرمودند:مبانی از ریشه بناگرفته شده به معنای ساختمان اساس و بنیان یک چیز می باشد اگر مبنا تغییر کند همه چیز آن بحث تغییر می‌کند مبانی تفسیری پیش فرض ها و اصول موضوعه و باورهای اعتقادی است که مفسر با پذیرش آنها به تفسیر قرآن می‌پردازد پیش‌فرض‌های ثابت که در ذهن خودش دارد و این پیش فرض های ثابت در رویکرد تفسیری آن مفسر دخالت دارد

مفسران مبانی خودرا یا صراحتاً در مقدمه تفسیر خودشان ذکر کردند یا در لابلای تفسیر آیات می توان اعتقاد مفسران را کشف کرد یا با مطالعه چگونگی برخورد مفسر با عناصری که دخالت دارند در چگونگی تفسیر آیات می توان دریافت کرد

ایشان در ادامه بیان داشتند:مبانی فکری علامه تاثیر بسزایی در تفسیر قرآن داشته است .به اعتقاد علامه طباطبایی قرآن را فقط به روایات می‌توان تفسیر کرد تفسیر را طبق روایات موجود انجام می دهند اگر در برخی آیات روایت نداشته باشد پس در آن مورد سکوت می کند

شیرینی افزود:علامه طباطبایی برای اثبات عدم تحریف قرآن روایات را دلیل آوردند و گفتند که اگر قرآن تحریف شده بود درستی و نادرستی روایات را نمی توانستیم با عرضه به قرآن استناد کنیم و همچنین علامه طباطبایی اعتقاد دارند که فهم قرآن عمومی است همه انسان ها توانایی درک قرآن را دارند همه انسانها نه فقط عالمان اگر شرایط درک را داشته باشند و دلیلش این است که قرآن برای همین مردم نازل شده است هر پژوهشگری با تدبر در آنها می تواند درک کند

 استاد حوزه گفت :علامه طباطبایی ظاهر قرآن را حجت می‌داند و در تفسیر آیات ظاهر قرآن را مبنا قرار می دهند چون دلیلی از خارج وجود ندارد که ظاهررا حجت ندانیم پس ظواهر قرآن را حجت دانستند و در تفسیر قرآن نیز طبق همین مبنا عمل کردند اصالت را به ظاهر آیه می‌دهند و در تفسیر و تشریح ظاهر آیه را حفظ می‌کند همین مبنا باعث شده از تفسیر به رای دور بمانند همچنین کشف و شهود دخالت در تفسیر قرآن ندارد

 

 خانم شیرینی در ادامه افزود: مبنای دیگری که علامه به آن قائل هستند قائل به حجیت عقل میباشد علامه عقل را مجاز در تفسیر قرآن می‌داند و در تفسیر خود اجتهاد کردند

واژه عقل چندین بار در قرآن استفاده شده و خداوند ارزش زیادی به تحقیق و تفکر قائل شده است

و در قرآن در آیات زیادی به اندیشیدن و تعقل دعوت کرده است تفسیر ایشان تفسیر اجتهادی هست و عقل را دخالت دادند اما مباحث روایی ادبی عرفانی و غیره دخالت داده شده راهمه موارد را با عقل خودشان ارتباط دادند خداوند بهترین کلمات و عبارات را در قرآن به کار بردند با توجه به این مطلب که قرآن در بهترین جایگاه خود قرار گرفته علامه  تفسیر خود را با توجه به این مطلب و توجه به عبارات و واژه هابه صورت  روش قرآن به قرآن مطرح کردند و اصلی ترین شیوه را همین شیوه دانست

علامه طباطبایی در مورد مبانی صدور اعتقاد دارند که صدور آیات از طرف خداوند قطعی و مسلم است یعنی اعتقاد دارند که تمامی آیات قرآن قطعی صدور هستند از سوی خداوند و این جزو مبانی شناسنامه‌ای هست و همچنین اعتقاد دارند به الهی بودن الفاظ قرآن کریم الفاظ از سوی خداوند به پیامبر نازل شده و همچنین اعتقاد به عدم تحریف قرآن قائل هستند همین تفکر به مبنای تفسیری قرآن به قرآن علامه تایید داشته است

 در آخر ایشان بیان داشت: علامه در تفسیر خود به این مبنا ها قائل هستند و در تفسیر خود این مبناها را رعایت می‌کند موارد فوق اساس و پایه کار علامه طباطبایی محسوب می‌شود و علامه با همین پیش‌فرض ها تفسیر قرآن خود را نوشتند تفسیر ایشان در زمره بزرگترین تفاسیر مطرح جهان می باشد نه تنها در میان شیعه بلکه علمای اهل سنت نیز بر همین عقیده می باشند.

فضیلت ماه رجب

15 اردیبهشت 1393 توسط گمگشتگان مجنون

حضرت رسول” صلّي الله عليه و آله “روايت شده كه :

 ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهي در حرمت و فضيلت به آن نمي‏رسد و قتال با كافران در اين ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امّت من است كسي كه يك روز از ماه رجب را روزه دارد مستوجب خشنودي بزرگ خدا گردد و غضب الهي از او دور گردد و دري از درهاي جهنّم بر روي او بسته گردد .

 نظر دهید »

سفر معاون محترم آموزش مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران جناب آقای حسینی به حوزه الزهراء(علیهاالسلام) در پاریس ایران

07 آذر 1392 توسط گمگشتگان مجنون

روز چهارشنبه مورخه 92/9/6 معاون محترم مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران جهت صحبت با طلاب و بازدید از مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآن الزهراء(سلام الله علیها) همراه با دوتن از همکاران خویش قدم در شهر پاریس ایران کلانشهر ارومیه گذاشتند.
ایشان در طی صحبت های صمیمیانه و گرم خود با طلاب این مرکز از اهداف آموزشی و بهتر شدن روند تحصیل در سطح3 و آمدن سطح4 خواهران از ترم یا سال تحصیلی آینده خبر دادند. ایشان در ادامه به دردو دل های خواهران نیز گوش فرا دادند و به مشکلات موجود توجه نموده و قول به تلاش در مرتفع نمودن و حل مشکلات این مرکز دادند.
در ادامه حجت الاسلام و المسلمین حسینی از کتابخانه تخصصی تفسیر و علوم قرآن این مرکز نیز بازدید نموده و وجود چنین کتابخانه ای را نقطه عطفی در راستای گسترش حوزه ها و فعالیت های علمی - پژوهشی دانستند. وی در پایان سعی خود را در راستای تکمیل کتب مورد نیاز طلاب و تجهیز کتابخانه اعلام نمودند.

 نظر دهید »

نکنه دیر بشه؟!

27 مهر 1392 توسط گمگشتگان مجنون

Normal 0 false false false EN-GB X-NONE AR-SA line-height: 115%; font-family: "B Nazanin"; mso-ascii-font-family: Arial; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial; color: #3300ff; mso-ansi-language: EN-GB; mso-fareast-language: EN-GB; mso-bidi-language: AR-SA;” lang="AR-SA">اومد پيشم حالش خيلي عجيب بود فهميدم با بقيه وقتا فرق ميکنهArial","sans-serif"; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-bidi-font-family: "B Nazanin"; color: #3300ff; mso-ansi-language: EN-GB; mso-fareast-language: EN-GB; mso-bidi-language: AR-SA;">

گفت: رفیق يه سوال دارم که خيلي جوابش برام مهمه

گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال ميشم بتونم کمکت کنم

گفت: من رفتني ام!

گفتم: يعني چي؟

گفت: دارم ميميرم

گفتم: دکتر رفتی، خارج از کشور؟

گفت: نه همه دکترا اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاري نميشه کرد.

گفتم: خدا کريمه، انشالله که بهت سلامتي ميده

با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بميرم یعنی خدا کريم نيست؟

فهميدم آدم فهميده ايه و نميشه کلاه سرش گذاشت

و الکی امیدوارش کرد

گفتم: راست ميگي، حالا سوالت چيه؟


گفت: من از وقتي فهميدم دارم ميميرم خيلي ناراحت شدم

از خونه بيرون نميومدم

کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن

تا اينکه يه روز به خودم گفتم تا کي منتظر مرگ باشم

خلاصه يه روز صبح از خونه زدم بيرون مثل همه شروع به کار کردم

اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و

انگار اين حال منو کسي نداشت

خيلي مهربون شدم، ديگه رفتاراي غلط مردم خيلي اذيتم نميکرد

با خودم ميگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن

آخه من رفتني ام و اونا انگار موندنی

سرتونو درد نيارم من کار ميکردم اما حرص نداشتم

بين مردم بودم اما بهشون ظلم نميکردم و دوستشون داشتم

ماشين عروس که ميديم از ته دل شاد ميشدم و دعا ميکردم

گدا که ميديدم از ته دل غصه ميخوردم و

بدون اينکه حساب کتاب کنم بهشون کمک ميکردم

مثل پير مردا برای همه جوونا آرزوي خوشبختي ميکردم

الغرض اينکه اين ماجرا منو آدم خوبي کرد و مهربون شدم

حالا سوالم اينه که من به خاطر مرگ خوب شدم

و آيا خدا اين خوب شدن منو قبول ميکنه؟


گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم ميرسه

آدما تا دم رفتن و مرگ خوب شدنشون واسه خدا عزيز و مهمه

آرام آرام خدا حافظي کرد و تشکر، وقتی داشت

ميرفت گفتم: راستي نگفتي چقدر وقت داري؟


گفت: معلوم نيست بين يک روز تا چند هزار روز!!!


يه چرتکه انداختم ديدم منم تقريبا همين قدر

وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بيماريت چيه؟

گفت: بيمار نيستم!

گفتم: پس چي؟

گفت: فهميدم بالاخره یک روز مردني هستم، رفتم

دکتر گفتم ميتونيد کاري کنيد که

اصلا نميرم گفتن نه. پرسیدم خارج چي؟ و باز جواب دادند نه! 

خلاصه دوست عزیز ما رفتني هستيم, وقتش فرقي داره که کی باشه؟

باز خنديد و رفت و دل منو با خودش برد….



اگر این پیام را دریافت کردی بدون که خدا تو رو خیلی دوست داشته

که امروز این زنگ خطر رو برات بصدا در آورده

پس …

تو هم برای عزیزانت بفرست و زنجیره مهربانی را ادامه بده

برای اونایی که یادشون رفته که یک روز رفتنی هستند …

شاید حرص می زنند و دیگران را می آزارند … 

دوستان من هم رفتنی ام مرا ببخشید از صمیم قلب


Normal 0 false false false EN-GB X-NONE AR-SA 0pt; line-height: 115%; font-family: "B Nazanin"; mso-ascii-font-family: Arial; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-hansi-font-family: Arial; color: #3300ff; mso-ansi-language: EN-GB; mso-fareast-language: EN-GB; mso-bidi-language: AR-SA;” lang="AR-SA">اومد پيشم حالش خيلي عجيب بود فهميدم با بقيه وقتا فرق ميکنهArial","sans-serif"; mso-fareast-font-family: "Times New Roman"; mso-bidi-font-family: "B Nazanin"; color: #3300ff; mso-ansi-language: EN-GB; mso-fareast-language: EN-GB; mso-bidi-language: AR-SA;">

گفت: رفیق يه سوال دارم که خيلي جوابش برام مهمه

گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال ميشم بتونم کمکت کنم

گفت: من رفتني ام!

گفتم: يعني چي؟

گفت: دارم ميميرم

گفتم: دکتر رفتی، خارج از کشور؟

گفت: نه همه دکترا اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاري نميشه کرد.

گفتم: خدا کريمه، انشالله که بهت سلامتي ميده

با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بميرم یعنی خدا کريم نيست؟

فهميدم آدم فهميده ايه و نميشه کلاه سرش گذاشت

و الکی امیدوارش کرد

گفتم: راست ميگي، حالا سوالت چيه؟


گفت: من از وقتي فهميدم دارم ميميرم خيلي ناراحت شدم

از خونه بيرون نميومدم

کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن

تا اينکه يه روز به خودم گفتم تا کي منتظر مرگ باشم

خلاصه يه روز صبح از خونه زدم بيرون مثل همه شروع به کار کردم

اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و

انگار اين حال منو کسي نداشت

خيلي مهربون شدم، ديگه رفتاراي غلط مردم خيلي اذيتم نميکرد

با خودم ميگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن

آخه من رفتني ام و اونا انگار موندنی

سرتونو درد نيارم من کار ميکردم اما حرص نداشتم

بين مردم بودم اما بهشون ظلم نميکردم و دوستشون داشتم

ماشين عروس که ميديم از ته دل شاد ميشدم و دعا ميکردم

گدا که ميديدم از ته دل غصه ميخوردم و

بدون اينکه حساب کتاب کنم بهشون کمک ميکردم

مثل پير مردا برای همه جوونا آرزوي خوشبختي ميکردم

الغرض اينکه اين ماجرا منو آدم خوبي کرد و مهربون شدم

حالا سوالم اينه که من به خاطر مرگ خوب شدم

و آيا خدا اين خوب شدن منو قبول ميکنه؟


گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم ميرسه

آدما تا دم رفتن و مرگ خوب شدنشون واسه خدا عزيز و مهمه

آرام آرام خدا حافظي کرد و تشکر، وقتی داشت

ميرفت گفتم: راستي نگفتي چقدر وقت داري؟


گفت: معلوم نيست بين يک روز تا چند هزار روز!!!


يه چرتکه انداختم ديدم منم تقريبا همين قدر

وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بيماريت چيه؟

گفت: بيمار نيستم!

گفتم: پس چي؟

گفت: فهميدم بالاخره یک روز مردني هستم، رفتم

دکتر گفتم ميتونيد کاري کنيد که

اصلا نميرم گفتن نه. پرسیدم خارج چي؟ و باز جواب دادند نه! 

خلاصه دوست عزیز ما رفتني هستيم, وقتش فرقي داره که کی باشه؟

باز خنديد و رفت و دل منو با خودش برد….



اگر این پیام را دریافت کردی بدون که خدا تو رو خیلی دوست داشته

که امروز این زنگ خطر رو برات بصدا در آورده

پس …

تو هم برای عزیزانت بفرست و زنجیره مهربانی را ادامه بده

برای اونایی که یادشون رفته که یک روز رفتنی هستند …

شاید حرص می زنند و دیگران را می آزارند … 

دوستان من هم رفتنی ام مرا ببخشید از صمیم قلب

–>

 1 نظر

چند لحظه با مهربانترین...

27 مهر 1392 توسط گمگشتگان مجنون

Normal 0 false false false EN-GB X-NONE AR-SA :LatentStyles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />


وقتی به دنیا آمدم گفتند بگرد که گشتن از آن توست و اکنون از جستجویی نافرجام می آیم که خود را گم کرده ام.از جستجویی که نمی دانم به کجا ختم خواهد شد .
کوله باری نیست مرا جز دوری .
دوری از که از خودم یا خود او ؟ خودش می داند.
حال من گم شده ام .
و تنها می دانم خدا مهربان است …
زمزمه خواهم کرد همان طور که او از برایم مدام می گوید( هیچ گاه برای پیدا شدن دیر نیست کافی است راهنما را بشناسیم .)

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد….
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم


خدایا
ببخش مرا که دلم گاه میگیرد و ماوایی جز تو ندارم که با وی در میان بگذارم
ببخش مرا که از خیلی چیزها آزرده میشوم و تنها به تو میگویم
ببخش مرا که توان شکر ندارم که آن همه خیر که به من بخشیدی را شکر گذارم
دلتنگ حدیث رفتنم
من جا مانده‌ام
شاید خواب بوده‌ام، شايد در واژه‌ها گم شده بودم
اما
من تو را در همين واژه‌ها پيدا كرده‌ام
تو آن حقيقت آشكاري هستي كه هميشه در خانه دلم جا داري و تو فراتر از همه كلماتي

خداوندا
با تو سخن میگویم …. تویی که محرم تمام اسرارم بوده و هستی
ميروم و ميروم تند … اما آرام ميرسم … میرسم به آستانه‌ای که سالهاست آنرا گشوده‌ای
تا مرا عبور دهي از خاك به عرش
الهي
از من بگير آنچه تو را از من ميگيرد…

*********************************************************************************************

ormat="true” Name="heading 3″ />


ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ !


ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﺑﺎﺷﻢ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﻣﯿﺪ ﻣﻨﯽ !


ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺴﺘﯽ ﺑﮕﯿﺮﻡ , ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺧﻮﺍﺭﯼ ﭘﺬﯾﺮﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻩ ﻣﻨﯽ !


 

ﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﺑﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻭ ﻧﻮﺭﺍﻧﯿﺖ ﺧﻮﯾﺶ


ﭼﻨﺎﻥ ﺗﺠﻠﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻋﻈﻤﺘﺖ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻣﺎ ﺳﺎﯾﻪ ﺍﻓﮑﻨﺪﻩ!….

 نظر دهید »

درد دلی با یارسفرکرده...

30 خرداد 1392 توسط گمگشتگان مجنون

 

 

 

در کلاف اضطرابم سرنخی پیدا نشد

دستی از جنس خدا عقده گشای مانشد

دفن شد در سینه ام احساس زیبای وصال

خواستم طوفان کنم در عاشقی اما نشد

کوله بارم مملو از بوی غریب گریه است

هرچه کردم خنده ای در بقچه من جا نشد

بعد از این در کوچه های بی کسی پر میزنم

طفل احساسات من از خانه ای ماوا نشد

اشک هم پا میکشد از مرزهای آه من

هیچ از دل رفته ای ،مانند من تنها نشد

با نگاه آبی تو غرق احسان می شوم 

قطره ای بی التفات چشم تو دریا نشد 

مرهم عشق تو را بر روی بالم می کشم 

ورنه بی امداد دستت هیچ بالی وا نشد

پس بزن این ابرهای تیره را ای آفتاب 

قسمت دلهای کز کرده به جز سرما نشد 

با طلوع آفتاب مغرب عشقت بیا 

بی حضورت هرچه کردم زندگی زیبا نشد

 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • 11
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

مرکز تخصصی تفسیر الزهرا ارومیه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • دلنوشته
  • دلنوشته
  • انیس تنهایی
  • ماهواره
  • دهه فجر
  • مادر
  • دسترنج های پژوهشگران ارومی
  • دسترنج های پژوهشگران ارومی
  • آیین نامه های مربوط به پایاننامه های سطح 3
  • نشست علمی و پژوهشی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس